تجربه دروغ
به اصفهان رفته بودم . کنار سی و سه پل نشسته بودم . نگاهم به دختر بچه سه یا چهار ساله افتاد که از پدر و مادرش اندکی فاصله گرفته بود و داشت مرا نگاه میکرد . بقدری چهره زیبا و بانمکی داشت که بی اختیار با دستم اشاره کردم به طرفم بیاید اما در حالتی از شک و ترس از جایش تکان نخورد . دو سه بار دیگر هم تکرار کردم اما نیامد .
به عادت همیشگی ، دستم را که خا لی بود مشت کردم و به سمتش گرفتم تا احساس کند چیزی برایش دارم . بلافاصله به سویم حـرکت کرد . در همین لحظه پدرش که گویا دورادور مواظبش بود بسرعت به سمت من آمد و یک شکلات را مخفیانه در مشتم قرار داد . بچه آمد و شکلات را گرفت .
به پدرش گفتم من قصد اذیت او را نداشتم .
گفت میدانم و مطمئنم که میخواستی با او بازی کنی اما وقتی مشتت را باز میکردی او متوجه میشد که اعتمادش به تو بیهوده بوده است.
کار تو باعث میگردید که بچه ، دروغ را تجربه کند و دیگر تا آخر عمرش به کسی اعتماد نکند.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
پانزده درس زندگی از آلبرت اینشتین
دانلود کتاب سرگذشت رز
عکس نوروز 1393
اس ام اس تبریک نوروز 93
اس ام اس تبریک نوروز 1393
اس ام اس سال نو
تجربه دروغ
دانلود نسخه جدید نرم افزار چند رسانه ای QuickTime Pro 7.7
دانلود نرم افزار تبدیل فرمت فایل های صوتی Xilisoft Audio Conver
دانلود کتاب تاریخ ایران پس از اسلام
دانلود تقویم رسمی سال 1393
دانلود کتاب صاحب جهان اثر ژول ورن
دانلود کتاب آموزش برنامه نویسی با زبان C
«ویندوز فون 8.1» با امکاناتی فراتر از حد انتظار
[همه عناوین(346)][عناوین آرشیوشده]